می گفت: اشتباهی خونه یه آقای پیری رو گرفتم، اومدم معذرتخواهی کنم،
هی میگفت: علی جان تویی...؟
هی میگفتم: ببخشید پدر جان، اشتباه گرفتم،...!
باز میگفت: رضا جان تویی بابا...؟
میگفتم: نه پدر جان اشتباه شده ببخشید، اسم سوم رو که گفت، دلم شکست،
گفتم: آره پدر جان، زنگ زدم احوالتون رو بپرسم.
اونقدر ذوق کرد که چشام خیس شد.
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب